نگاشته شده توسط: هفت | نوامبر 20, 2012

خواهر برادر

بعد خواهره داشت لای جسدا دنبال داداشش میگشت و هی قسمش میداد که خودشو نشون بده ،
همینطوری گفت تا به اسم مادرشون رسید ،
داداشه اسم مامانه رو که شنید دستشو آورد بالا ،
شمر دید ،
جفتشون دویدن سمت داداشه ، شمر زودتر رسید ،
خواهره وسط راه زانو زد …


بیان دیدگاه

دسته‌بندی